اقناء بی کلام

ی پیرمرد بود که جمعه ها می اومد وسط بازار از من روغن زیتون میگرفت و روغن زیتون می فروخت.

چند متر اونطرفتر می نشست زمین، چند تا بطری روغن هم می گذاشت جلوش.

هر چی تا شب می فروخت پولش رو میداد و استفاده اش رو بر میداشت. الباقی رو هم پس میداد.

تا اینکه ی روز دیدم علاوه بر روغن زیتون ، زیتون هم گذاشته توو تشت و داره میفروشه.

جالبه بدونید از وقتی زیتون هم به سبد فروشش اضافه کرده، فروش روغن زیتون اش هم بیشتر شده.

این یعنی اقناء بی کلام.

وجود زیتون ، این احساس رو در عابرها به وجود میاره که این آدم کارش تولید زیتون هست و اونها دارن محصول رو از کشاورز میخرن و هم اعتماد بیشتری میکردن و هم تصور اینکه ارزانتر خرید میکنن باعث افزایش فروش روغن زیتون هم شده بود.

یک مثال دیگه:

قرار دادن دو کالای مشابه در کنار هم(مثلا زرشک) و قیمت زدن به این ترتیب که یکی رو خیلی گرون قیمت بزنی و دیگری رو به قیمت مطلوب.

مشتری قیمت بالا رو که ببینه ، قیمت پایین تر براش قابل پذیرش تر میشه.

یا مثلا لباس فروشی که خودش از کالایی خاص به تن کرده.

یا دکتر پوستی که پوست فوق العاده ای داره.

چند تا مثال هم شما بزنید

اینکه بدون صحبت کردن، مشتری رو به انجام عملی قانع کنیم.

تا بحال این کار رو کردین؟

به ما هم یاد بدین ممنون میشیم 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *